شاهکار ها | ملاک انتخاب
بسم الله الرحمن الرحیم
در صفحه ی 38 کتاب گرانبهای " سیری در نهج البلاغه" در بخش اول ( کتابی شگفت )
مطلبی با ارزش با نام "شاهکار ها " بیان گردیده است
شاهکارها
هر ملتی کم وبیش در میان خود از نظر ادبی آثاری دارد که برخی از آنها شاهکار به شمار میرود. بگذریم از برخی شاهکارهای دنیای قدیم در یونان و غیریونان و برخی شاهکارهای ادبی قرون جدید در ایتالیا و انگلستان و فرانسه و غیره؛ گفتگو و قضاوت درباره آنها را بر عهده کسانی میگذاریم که با آن ادبیات آشنا هستند و شایستگی داوری درباره آنها را دارند. سخن خود را محدود میکنیم به شاهکارهایی که در زبان عربی و فارسی وجود دارد و کم و بیش میتوانیم آنها را درک کنیم.
البته قضاوت صحیح درباره شاهکارهای زبان عربی و فارسی خاصه ادبا و اهل فن است، ولی این اندازه مسلّم است که هر یک از این شاهکارها از جنبه خاصی شاهکار است نه از همه جنبهها، و به عبارت صحیحتر: هر یک از خداوندان این شاهکارها تنها در یک زمینه خاص و محدود توانستهاند هنرنمایی کنند؛ در واقع استعداد هنریشان در یک زمینه معین و محدود بوده است و اگر احیاناً از آن زمینه خارج شدهاند، از آسمان به زمین سقوط کردهاند.
در زبان فارسی شاهکارهایی وجود دارد: در غزل عرفانی، غزل عادی، پند و اندرز، تمثیلات روحی و عرفانی، حماسه، قصیده و غیره، ولی چنانکه میدانیم هیچیک از شعرای ما که شهرت جهانی دارند در همه این رشتهها نتوانستهاند شاهکار به وجود آورند.
شهرت و هنر حافظ در غزل عرفانی،
سعدی در پند و اندرز و غزل معمولی،
فردوسی در حماسه،
مولوی در تمثیلات و نازک اندیشیهای روحی و معنوی،
خیام در بدبینی فلسفی و
نظامی در چیز دیگر است،
و به همین جهت نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد و میانشان ترجیح قائل شد. حداکثر این است که گفته شود هرکدام از اینها در رشته خود مقام اول را واجد است. هریک از این نوابغ اگر احیاناً از رشتهای که در آن استعداد داشتهاند خارج شدهاند، تفاوت فاحشی میان دو نوع سخن آنها ملاحظه شده است.
شعرای عرب، چه در دوره جاهلیت و چه در دوره اسلام، نیز چنیناند.
در نهج البلاغه آمده است که:از علی علیه السلام سؤال شد:
شاعرترین شاعران عرب کیست؟
ایشان جواب دادند:
انَّ الْقَوْمَ لَمْ یجْروا فی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغایةُ عِنْدَ قَصَبَتِها..
این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدامیک گوی سبقت ربودهاند.
آنگاه فرمود:
فَانْ کانَ وَ لابُدَّ فَالْمَلِک الضِّلّیلُ «1».
اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، باید گفت آن پادشاه تبهکار (یعنی امرؤالقیس) بر دیگران مقدم است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل جمله بالا داستانی با سند نقل میکند.
میگوید:
«علی علیه السلام در ماه رمضان هر شب مردم را به شام دعوت میکرد و به آنها گوشت میخورانید، اما خود از غذای آنها نمیخورد. پس از صرف شام برای آنها خطابه میخواند و موعظه میکرد. یک شب حاضران در حالی که مشغول صرف غذا بودند، درباره شاعران گذشته به بحث پرداختند. علی پس از صرف غذا سخن گفت و
در ضمن فرمود:
«ملاک کار شما دین است، مایه حفظ و نگهداری شما تقواست. ادب زیور شماست و حلم حصار آبروی شماست».
آنگاه رو کرد به ابوالأسود دئلی- که جزء حاضران بود و قبلًا در بحث درباره شاعران شرکت کرده بود-
و گفت: بگو ببینم عقیده تو درباره شاعرترین شاعران چیست؟!
ابوالأسود شعری از ابوداود ایادی خواند و گفت: به عقیده من این شخص از همه شاعرتر است.
علی فرمود:
اشتباه کردهای، چنین نیست. مردم که دیدند علی درباره موضوعی که قبلًا مورد بحث آنها بود اظهار علاقه میکند، یکصدا فریاد کردند: شما نظر بدهید یا امیرالمؤمنین، شما بفرمایید که تواناترین شاعران کیست؟
علی فرمود: قضاوت درباره این موضوع صحیح نیست، زیرا اگر در مسابقه شعری همه آنها در یک جهت سیر کرده بودند ممکن بود درباره آنها داوری کرده، برنده را معرفی کنیم. اگر لازم باشد حتماً اظهار نظری بشود باید بگوییم آن کس که نه تحت تأثیر میل شخصی و نه تحت تأثیر بیم و ترس، بلکه صرفاً تحت تأثیر قوه خیال و ذوق، شعری سروده است بر دیگران مقدم است.
گفتند: یا امیرالمؤمنین! آن کیست؟ گفت: پادشاه تبهکار، امرؤالقیس.».
میگویند که از یونس، نحوی معروف، پرسیدند: بزرگترین شاعر جاهلیت کیست؟ گفت:
امرؤالقیس اذا رکب و النابغة اذا هرب و زهیر اذا رغب و الأعشی اذا طرب.
بزرگترین شاعران امرؤالقیس است آنگاه که سوار شود (یعنی در وقتی که احساسات دلاوری و شجاعتش تحریک شود و بخواهد حماسه بگوید)،
و دیگر نابغه ذبیانی است اما آنگاه که تحت تأثیر واهمه و ترس قرار گیرد و بخواهد معتذر شود و از خود دفاع کند،
و زهیر بن ابی سلمی است آنگاه که چیزی را دوست بدارد و بخواهد توصیف کند،
اعشی است آنگاه که به طرب آید.
مقصود این مرد این است که :
هر یک از این شاعران در زمینه معین استعداد دارند و
شاهکارهایی که به وجود آوردهاند تنها در همان زمینه معین است که استعداد آن را داشتهاند؛
هر کدام در رشته خود اولاند و هیچکدام در رشته دیگری نبوغی به خرج ندادهاند.